غزل

باز هم فکر تو آمد و مرا ریخت به هم
قلب بی تابِ مرا غصه در آمیخت به غم

آتشِ عشقِ تو در خانه ی دل شعله کشید
با دلِ سوخته امشب به کجا رو بکنم

زخم جا مانده از آن خاطره ها کاری بود
قامتم از غمِ درویِ تو کم کم شده خم

حالِ این قلبِ پریشان شده از دست تو را
نتواند که به تصویر کِشد شعر و قلم

آخر از دوری و از عشقِ تو جان خواهم داد
به تو و عشقِ تو و جانِ خودم هر سه قسم

#سهراب_عرب_زاده
#سهراب_عربزاده
#سهراب_سرگشته
#sohrabarabzadeh
#sohrab_arabzadeh
دیدگاه ها (۰)

هی دزی دزی سیلت ایکردم

دکلمه

غزل

ترانه

كاش و ايكاش كه باز عاشق و ديوانه شويمفارغ از نیک و بدش  راهی...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

این پست تقدیم به همه اونایی که حمایتم میکنن

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط